English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (5395 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
slug U گلوله باران کردن
slugged U گلوله باران کردن
slugs U گلوله باران کردن
cannonade U گلوله باران کردن
shell off U گلوله باران کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bombing U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards U بمباران کردن گلوله باران کردن
bombardment U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
Other Matches
bombarded U گلوله باران
bombardments U گلوله باران
bombardment U گلوله باران
bombarding U گلوله باران
bombards U گلوله باران
bombard U گلوله باران
clue U گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clues U گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainstorm U باد و باران باران شدید
rainsquall U باد و باران باران شدید
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing U تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trends U مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
trend U مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sand blast U شن باران کردن
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
frangible bullet U گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
fire ball U گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
missiles U موشک باران کردن
shoot U تیر باران کردن
shoots U تیر باران کردن
missile U موشک باران کردن
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
To stone someone . U کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
dud U منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof U ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump U جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
maximum ordinate U حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
clew U گلوله کردن
bullet-proof U ضد گلوله کردن
to round up U گلوله کردن
ball U گلوله کردن
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
shoot U پرتاب کردن گلوله
spot U مشاهده کردن گلوله ها
shoots U پرتاب کردن گلوله
spots U مشاهده کردن گلوله ها
lack vt U با گلوله سوراخ کردن
discharge U خالی کردن گلوله
to wind up U کوک کردن اماده کردن گلوله
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
nuclear stalemate U گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
base of trajectory U تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
windage U حرکت سمتی اثر باد درمنحرف کردن گلوله
square base U کف گلوله یا قسمت ته گلوله
side spray U بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
ballistics of penetration U شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
premature U عمل پیشرس پیش از وقت عمل کردن گلوله
hitting U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rainless U بی باران
rain U باران
fine rain U باران
rained U باران
rains U باران
raining U باران
rainwater U اب باران
rain water آب باران
rain proof U ضد باران
hydrometeor U باران
drizzles U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
drizzle U نم نم باران
rainy U پر باران
pluvine U باران زا
drizzled U نم نم باران
pluvian U باران زا
pluvial U باران زا
drizzle U نرمه باران
pluviosity U باران خیزی
pluviometry U باران سنجی
rainfall area U پهنه باران
rainfall gauge U باران سنج
udometer U باران سنج
rainproof U عایق باران
rainfall index U نمایه باران
pluvial dendation U باران ستردگی
plenty of rain U باران فراوان
rainmaking U ایجاد باران
golden rain آتش باران
rainfall recorder U باران نگار
pluviometer U باران سنج
rainmaker U باران ساز
plovers U مرغ باران
fine rain U باران ریز
pash U باران شدید
plenty of rain U باران کافی
much rain U باران زیاد
much rain U باران بسیار
pride of the morning U مه یا باران بامداد
petrel U مرغ باران
rain gage U باران سنج
killdeer U مرغ باران
rain check U بلیط باران
fall out U باران رادیواکتیو
sleet U برف و باران
sleeted U برف و باران
plover U مرغ باران
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
blood rain U باران سرخ
sleets U برف و باران
dotterel U مرغ باران
rain shower باران شدید
sleeting U برف و باران
mizzle U باران ریز
rain laden U باران ساز
rain ga U باران سنج
showers U درشت باران
showering U درشت باران
ombrology U مبحث باران
showered U درشت باران
hyetometer U باران سنج
hydrometer U باران سنج
orographic rain U باران کوهزاد
raintight U باران ناپذیر
drizzling U نرمه باران
cyclonic rain U باران چرخهای
raindrops U قطره باران
raindrop U قطره باران
storm water overflow U سرریز اب باران
to send down rain U باران فرستادن
rain gauge U باران سنج
drizzled U نرمه باران
drizzles U نرمه باران
ombrometer U باران سنج
shower U درشت باران
sprinkle U پوش باران
catchment U باران گیر
sprinkled U پوش باران
rainstorms U طوفان باران
sprinkles U پوش باران
rainstorm U طوفان باران
pluvimeter U باران سنج
acid rain U باران اسیدی
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
storm sewer U لوله فاضلاب اب باران
It was raining fast. U باران تندی می آمد
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
killdee U یکجور مرغ باران
typhoon U توفان همراه با باران
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
typhoons U توفان همراه با باران
storm water retention tank U منبعهای نگهدارنده اب باران
nimbus U وندی به معنای باران زا
monsoons U باد و باران موسمی
nimbuses U وندی به معنای باران زا
stager U گرگ باران دیده
weatherbeaten U باد و باران دیده
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
It was raining hard. U باران سختی می با رید
intermittent rain بارش متناوب باران
rainstorms U باران بوام باتوفان
rainproof U مانع نفوذ باران
too much rain باران بیش از اندازه
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
monsoon U باد و باران موسمی
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
continuous rain بارش باران دائمی
Not all clouds bring rain. <proverb> U هر ابرى باران نیاورد.
rain prints U اثرهای چکه باران
rainsquall U باران توام باتوفان
impluvium U حوض باران گیر
totalizer U باران سنج دخیرهای
standard rain gage باران سنج معمولی
rainfall U ریزش باران بارنغگی
rainstorm U باران بوام باتوفان
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
pluviograph U باران سنج خودکار
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
rainwash U شسته شده بوسیله باران
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
dripstone U سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
angle of arrival U زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
lead collision course U مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
shellproof U محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
impluvium U [حوض باران گیر در روم باستان]
parkas U نوعی کت برای محافظت از باد و باران
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com